گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
باب [ششم] در اثبات معاد است







اشاره
و بیان مقدمات آن و توابع آن از وقت مرگ تا انقضاي امر عالم و در آن چند فصل است
فصل اول در اثبات معاد جسمانی است
و در آن تمهید مقدمهاي ضرور است بدان که آنچه در قرآن مجید و احادیث معتبره وارد شده است در وصف قیامت و مقدمات آن
و خصوصیات و اوصاف آن و آنچه بعد از آن احوال خلق بآن منتهی میشود باید همه را اذعان کرد و راه تأویل در آنها نباید گشود
زیرا که اعظم اسباب الحاد و تضلیل فتح باب ایراد و تأویلست 369 و عمده اسباب ایمان و یقین انقیاد و تسلیم است
چنانچه در بسیاري احادیث از ائمه اطهار منقول است که هر چه از ما بشما برسد اذعان و تسلیم نمائید و اگر عقل شما بر آن نرسد
بظاهرش اقرار نمائید و در او انکار منمائید شاید ما گفته باشیم و تکذیب و رد قول ما تکذیب و رد بر خداوند عرش اعلی است و
ابتداء باثبات معاد نمودیم زیرا که آن اصل و عمده است و بسیاري از احوالات موت و قبر موقوف بآنست. بدان که معاد در لغت
بسه معنی آمده است (اول) عود و رجوع به جائی یا بحالی که از آن منتقل شده باشد (دویم) مکان عود (سیم) زمان عود و مراد در
صفحه 28 از 190
اینجا عود روح است بحیات براي یافتن جزاي اعمال که در مدت حیات دنیا کرده است از خیر و شر یا مکان یا زمان عود و هر سه
بیک چیز برمیگردد و آن روحانی و جسمانی میباشد و روحانی آن است که روح باقی ماند بعد از مفارقت بدن اگر از سعدا باشد
بعلوم و کمالاتی که در دنیا اکتساب نموده مبتهج گردد و مسرور باشد و اگر از اشقیاء باشد بجهل مرکب و بسیط و صفات ذمیمه
که در این نشأه کسب کرده است معذب و مغموم باشد و فلاسفه بهمین معاد قائلند و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب را تأویل باین
دو حالت میکنند و معاد جسمانی آنست که این بدنها در قیامت عود کنند و بار دیگر ارواح بایشان متعلق میگردد و اگر از اهل
ایمان و سعادتند داخل بهشت جسمانی شوند و اگر از اهل کفر و شقاوتند داخل جهنم شوند و بآتش جسمانی معذب گردند و این
از ضروریات دین اسلام است بلکه اتفاقی جمیع اهل ملل است و یهود و نصاري نیز باین قائلند و اکثر کتابهاي الهی باین معنی ناطق
است خصوصا قرآن مجید که اکثر آیات آن در این صریحست و قابل تأویل نیست چنانچه عامه و خاصه نقل کردهاند که ابی بن
خلف استخوان پوسیده را آورد بنزد حضرت رسول و دست مالید و ریزه کرد و گفت تو میگوئی که خدا این استخوانهاي پوسیده را
زنده میکند در قیامت حضرت گفت که بلی تو را زنده میکند و داخل جهنم میکند پس این آیه کریمه نازل شد وَ ضَ رَبَ لَنا مَثَلًا وَ
نَسِیَ خَلْقَهُ چنانچه تفسیرش ان شاء اللّه تعالی بعد از این مذکور میشود و شک نیست در آنکه انکار معاد جسمانی کفر است و
مستلزم انکار قرآن مجید و انکار حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدي علیهم السّلام همه هست چنانچه فخر رازي
گفته است که انصاف آن است که ممکن نیست جمع کردن میان ایمان بما جاء به النبی (ص) صومیان انکار حشر جسمانی و
فلاسفه حکماء انکار این معاد نمودهاند باعتبار آنکه اعاده معدوم را محال میدانند و متمسک بشبهه چند شدهاند که هر که اندك
شعوري داشته باشد و در آنها تأمل کند میداند که محض شبهه و تلبیس ابلیس است و لهذا بعضی از ایشان که از اثبات این مدعی
عاجز شدهاند در چنین مسئله غامض که محل انظار و افکار جمیع عقلاء است دعواي بداهت کردهاند و کسی که باعتبار حق الیقین،
ص: 370 چنین شبههاي دست از دلایل قاطعه کتاب و سنت و گفته خدا و جمیع انبیاء و ائمه هدي بردارد معلوم است که چه قدر
بهره از اسلام و ایمان و یقین دارد با آنکه قول بحشر جسمانی توقفی بر تجویز اعاده معدوم ندارد چنانچه بعد از این بیان خواهد شد
ان شاء اللّه تعالی و جمع کثیر از متکلمین خاصه و عامه بهر دو قائل شدهاند یعنی روح بعد از مفارقت بدن باقی است و لذات و آلام
روحانی و جسمانی هر دو را دارند و در قیامت که ارواح با بدان برمیگردند ببهشت یا دوزخ میروند سعدا در بهشت لذات روحانی
و جسمانی هر دو را دارند و اشقیاء در جهنم آلام روحانی و جسمانی هر دو را دارند و محقق دوانی در شرح قواعد گفته است که
بدان که معاد جسمانی از جمله اموري است که واجب است اعتقاد بآن و منکر آن کافر است اما معاد روحانی اعنی التذاذ نفس بعد
از مفارقت بدن و تألم او بلذات و المهاي عقلی تکلیف تعلق نگرفته است باعتقاد بآن و منکر آن کافر است اما منعی نیست شرعا و
عقلا از اثبات آن و فخر رازي در بعضی از تصانیفش گفته است اما قائلون بمعاد جسمانی و روحانی هر دو خواستهاند جمع کنند
میان حکمت و شریعت گفتهاند عقل دلالت کرده است بر آنکه سعادت ارواح بمعرفت خدا و محبت او است و سعادت اجساد در
ادراك محسوسات است و جمع میان این دو سعادت در این زندگانی دنیا ممکن نیست زیرا که آدمی با مستغرق بودن در تجلی
انوار عالم قدس ممکن نیست او را که ملتفت شود بسوي چیزي از لذات جسمانی و با استغراق او در استیفاي این لذات جسمانیه
ممکن نیست او را که ملتفت شود بسوي لذات روحانی زیرا که ارواح بشري در این عالم ضعیفاند و در وقتی که مفارقت کردند
از بدنها بمرگ و استمداد قوت از عالم قدس و طهارت کردند قوتی ایشان را بهم میرسد که جمع ما بین این دو امر میتوانند کرد و
شبههاي نیست در اینکه این حالت اعلاي درجات کمالات و اقصاي منازل سعادات است و دوانی گفته است که قول بهر دو نه
محض جمع بین الرأیین است بلکه بر هر دو برهان قائم شده است که چنانچه شیخ ابو علی در شفا و نجات گفته است هر چند در
کتاب معاد نفی حشر جسمانی کرده است. مؤلف گوید که این مذهب اقواي مذاهب است و منافاتی میان لذات جسمانی و روحانی
نیست و احادیث نیز دلالت بر این دارد چنانچه عیاشی و غیر آن از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام روایت کردهاند که چون
صفحه 29 از 190
اهل بهشت در بهشت درآیند و داخل شوند دوستان خدا در مساکن و منازل خود و هر مؤمنی از ایشان بر تخت خود تکیه کند و
خدمتکاران بر دور او بایستند و میوهها آویخته باشد بر سر او و چشمهها بر دور او بجوشد و از زیر قصر او نهرها جاري شود و
مسندها براي او بگسترانند و متکاهاي متعدد براي او بگذارند و هر چه خواهش 371 کند خدمتکاران براي او
حاضر گردانند پیش از آنکه از ایشان بطلبد و حوریان سیاه چشم از باغستانها بسوي ایشان بخرامند و در این نعمتها بمانند آنچه خدا
خواهد و بعد از آن خداوند جبار ایشان را ندا کند که اي دوستان من و اهل طاعت من و ساکنان بهشت من در جوار من میخواهید
خبر دهم شما را بچیزي که بهتر است از آنچه در آن هستید گویند اي پروردگار ما چه چیز بهتر است از این نعمتها که ما داریم
آنچه نفس ما خواهش میکند و دیده ما لذت میبرد از نعمتها داریم و در جوار رحمت پروردگار خود هستیم چون بار دیگر ندا
بایشان برسد گویند بلی اي پروردگار ما بده آنچه بهتر است از آنچه ما در آن هستیم حق تعالی فرماید که رضا و خوشنودي من از
شما و محبت من نسبت بشما بهتر و عظیمتر است از آنچه در او هستید پس گویند بلی اي پروردگار ما رضاي و از ما و دوست
داشتن تو ما را بهتر است از براي ما و خاطر ما بآن شادتر است پس حضرت این آیه را خواند که مضمونش اینست که خداوند
وعده داده است مردان مؤمن و زنان مؤمنه را باغستانها و بهشتها که جاري است در زیر آنها نهرها و همیشه در آنها خواهند بود
و مسکنها و منزلهاي خوشبو و نیکو در جنات عدن و رضا و خوشنودي از جانب خدا بزرگتر است از اینها اینست فوز عظیم و
سعادت بزرگ- و کلینی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است که حقتعالی میفرماید که اي بندگان صدیق من تنعم
کنید بعبادت من در دنیا بدرستی که بآن تنعم خواهید کرد در آخرت و ظاهرش آنست که باصل عبادت تنعم خواهند کرد نه بر
وجه تکلیف بلکه بسبب آنکه اعظم لذات ایشان در عبادت حقتعالی و مناجات او و تحصیل قرب او است و ابن بابویه در امالی از
حضرت امیر المؤمنین ع روایت کرده است که هر که شبی بعبادت حقتعالی احیا کند حقتعالی او را در جنت الفردوس صد هزار
شهر عطا میکند که در هر شهري براي او باشد آنچه نفس بر او خواهش کند و دیده از آن لذت ببرد و آنچه در خاطري خطور
نکرده باشد سواي آنچه مهیا گردانیده است از براي او از کرامت و مزید قرب و در مجمع البیان احادیث بسیار از حضرت رسول
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که بهترین نعمتهاي اهل بهشت آن است که حوریان براي ایشان خوانندگی میکنند
بحسن صوتی که جن و انس نشنیده باشند اما نه بروش مضمار شیطان بلکه بتسبیح و تحمید و تقدیس حقتعالی و بروایت دیگر
فرمود که در بهشت درختی هست که حق تعالی بآن درخت وحی میکند که بشنوان ببندگان من که در دنیا بذکر من و عبادت من
مشغول شدند و ترك کردند شنیدن صداي بربط و ناي را پس صدائی بلند شود از آن درخت بتسبیح و تنزیه پروردگار که هرگز
خلایق مثل آن صدا را نشنیده باشند و ابن بابویه در رساله عقاید 372 گفته است که اهل بهشت چند نوعاند بعضی
از ایشان تنعم میکنند بانواع خوردن و آشامیدن و میوهها و تحفهها و حوریان و خدمت فرمودن پسران و نشستن بر مسندها و پوشیدن
سندس و حریر و استبرق بهشت و هر کس لذت میبرد بآنچه میخواهد و همتش بآن متعلق است و باو داده میشود آنچه خدا را براي
آن عبادت کرده است و حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود بدرستی که مردم که حق تعالی را عبادت میکنند بر سه صنفند
صنفی از ایشان عبادت میکنند خدا را بامید ثواب پس این عبادت خدمتکاران است و صنفی از ایشان عبادت میکنند خدا را از ترس
آتش پس این عبادت غلامان است و صنفی از ایشان عبادت میکنند خدا را از براي محبت او و این عبادت بزرگواران و کریمانست
و شیخ مفید در شرح این کلام گفته است که ثواب اهل بهشت التذاذ بمآکل و مشارب و مناظر و مناکح است و آنچه ادراك
میکنند حواس ایشان از چیزهائی که مطبوعند بر میل بسوي آنها و ادراك میکنند مراد خود را بظفر یافتن بآنها و نیست در بهشت از
بشر کسی که بیابد بغیر از اینها و قول کسی که در بهشت از بشري هست که لذت مییابد بتسبیح و تقدیس و خوردن قولیست که
شاذ است از دین اسلام و آن مأخوذ است از نصاري که میگویند آنها که در دنیا اطاعت حقتعالی کردهاند در بهشت ملائکه
میشوند نمیخورند و نمیآشامند و جماع نمیکنند و حقتعالی تکذیب قول ایشان کرده است بآنکه ترغیب نموده است عاملان را بر
صفحه 30 از 190
عمل بوعده اکل و شرب و جماع پس چگونه تجویز این قول میکنند و حال آنکه کتاب خدا شهادت بضد آن میدهد و اجماع بر
خلاف آن منعقد است مگر آنکه در این باب تقلید کسی کرده باشد که تقلید او جایز نیست یا عمل بحدیث موضوعی کرده باشد.
مؤلف گوید که کلام مفید متین است و در احادیث معتبره این مضمون بنظر نرسیده است که جمعی از اهل بهشت باشند که مطلقا
از لذت جسمانی ملتذذ نشوند و مانند ملائکه باشند و حدیثی که شاهد آورده است دلالت بر مدعاي او نمیکند زیرا که جمعی را
که در وقت عبادت بهشت و دوزخ منظور نباشد لازم نمیآید که از نعیم بهشت متلذذ نشوند هم چنانکه در عبادت نعمتهاي دنیا
منظور ایشان نمیباشد و مع هذا از نعمتهاي آن لذت مییابند بلی ممکن است که لذت جسمانی و روحانی هر دو از براي جمعی
حاصل باشد چنانچه تحقیق کردیم و یا آنکه تلذذ بلذات جسمانیه مراتب و درجاتی دارد بحسب اختلاف احوال اهل بهشت بعضی
مانند بهائم در باغهاي بهشت میچرند و مثل حیوانات نعمتهاي آن را صرف میکنند چنانچه در دنیا لذت مییافتند بیآنکه از قرب و
وصال و محبت و کمال بهرهاي داشته باشند و بعضی هستند که 373 بهشت را از این جهت میخواهند که دار
کرامت خدا و محل دوستان خدا است و لذت از نعمتهاي بهشت از این جهت مییابند که علامات کرامت الهی است و مجبوب
ایشان را براي ایشان مهیا گردانیده است پس از هر گل و ریحان بوي لطف خداوند رحمن استشمام مینمایند و از هر فاکهه و طعامی
طعم رحمت بیغایت او را مییابند و همچنین سایر نعمتها بلکه در دنیا نیز کام و مشام ایشان همین لذت را مییابد پس بهشت دو
بهشت است روحانی و جسمانی قالب بهشت روحانی است هم چنانکه صورت عبادات در دنیا قالب محبت و معرفت و اخلاص و
سایر مکملات عبادات است پس کسی که در دنیا بجسد بیروحی از عبادت قناعت کرده در بهشت جسمانی بغیر لذات جسمانی
لذات دیگر نمییابد و کسی که در دنیا روح عبادت را فهمیده است و لذت عبادت را چشیده است و عاشق عبادت گردیده است و
اسرار بندگی را دریافته است و با اخلاص و خضوع و خشوع و سایر آداب ظاهره و باطنه بعمل آورده است در بهشت جسمانی بجز
لذت روحانی نمییابد و قدري از بسط و توضیح این سخن در کتاب بحار ایراد نمودهام و ذلک مما افاض اللّه علی بلطفه و هو ولی
التوفیق و در اثبات معاد جسمانی اکتفا بتفسیر یک آیه مینماید که باعتقاد متکلمین صریحترین آیاتست قال اللّه وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ
نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ سبب نزول این آیه سابقا مذکور شد و فخر رازي گفته است در این آیه غرایب بسیار
هست بقدر امکان ذکر میکنیم پس میگوئیم که آنان که منکر حشرند بعضی مطلقا متمسک بدلیلی بلکه بشبهه نیز نشدهاند و اکتفاء
بمحض استبعاد و ادعاي ضرورت نمودهاند و اگر چنین است و بسیاري از آیات بر این دلالت دارد مثل این آیه قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ
وَ هِیَ رَمِیمٌ یعنی گفت کی زنده میکند استخوانها را در حالتی که رمیم و پوسیده است این انکار بمحض استبعاد بود و حقتعالی
ابتدا کرد بابطال استبعاد ایشان فرمود وَ نَسِیَ خَلْقَهُ یعنی آیا فراموش کرده است که ما خلق کردیم او را از خاك و از نطفه متشابهۀ
الاجزاء از سر تا قدم اعضاي مختلفه از جهت صورت و قوام از براي ایشان مقرر کردیم و اکتفاء باین نکردیم بلکه در این اعضاء
حالتی چند قرار دادیم که از قبیل این اجسام نیست از نطق و عقل یعنی ادراك امور کلیه که بسبب اینها مستحق اکرام شده و از سایر
حیوانات ممتاز شده اگر بمحض استبعاد اکتفاء میکنند چرا استبعاد از برگشتن نطق و عقل بمحل خود نمیکنند که غریبتر است و
تخصیص ایشان استخوان را بذکر از براي آن بود که از حیات دورتر است و وصف کردهاند آن را بپوسیده شدن و ریزه شدن
باعتبار آنکه کهنه شدن و متفرق گردیدن اجزاء موجب زیادتی استبعاد است و حق تعالی رفع استبعاد ایشان کرد بکمال علم حق
الیقین، ص: 374 و قدرت آن خداوندي که اینها را برمیگرداند پس فرمود که از براي ما مثل میزند به استخوان پوسیده یعنی قدرت
ما را مثل قدرت خود گمان کرده و فراموش کرده است خلقت عجیب و آفریدن غریب خود را در اول خلق او پس بگو که زنده
میکند آنها را آن خدائی که از کتم عدم بوجود آورد در اول بار و او بهترین خلق کنندگان و علیم دانا است و هیچ امري بر او
مخفی نیست و بعضی از منکران معاد شبههاي ذکر کردهاند اگر چه آخرش باز باستبعاد برمیگردد و آن بر دو وجه است: اول آنکه
بعد از عدم چیزي باقی نمیماند پس چگونه صحیح است بعد از عدم حکم بوجود بر آن کردن و حق تعالی اشاره بجواب این شبهه
صفحه 31 از 190
کرده است بآنکه در اول خلق نیز هیچ چیز نبود و معدوم مطلق بود و او را آفرید همچنین او را برمیگرداند هر چند معدوم شده
باشند. و شبهه دوم آنست که میگویند کسی که اجزاي او در مشرق و مغرب عالم پراکنده شده باشد و بعضی از آنها در بدن
درندگان داخل شده باشد و بعضی جزو آجرها و کوزهها و مثل آنها شده باشد چگونه میشود و از این بعیدتر آنکه اگر آدمی آدم
دیگر را بخورد و اجزاء مأکول جزو بدن آکل بشود اگر در حشر برگردند اگر آن اجزاء در بدن آکل داخل بشود بدن مأکول از چه
چیز خلق خواهد شد و اگر در بدن مأکول داخل شود بدن آکل از چه چیز خلق خواهد شد پس حقتعالی براي ابطال این شبهه
فرموده وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ و وجهش آنست که در آکل اجزاي اصلیه هست که از منی بهم رسیده و اجزاي فضلیه هست که از غذا
بهم میرسد و در مأکول نیز هر دو قسم است پس اگر انسانی را بخورد اجزاء اصلی مأکول اجزاي فضلی آکل خواهد شد و اجزاء
اصلی آکل آنهاست که پیش از خوردن انسان جزو بدن انسان بوده است و حقتعالی بهمه عالم است میداند که اجزاء اصلی و فضلی
هر یک کدام است پس جمع میکند اجزاي اصلی آکل را و روح را در آن میدمد و جمع میکند اجزاي اصلی مأکول را و نفخ روح
در آن میکند و همچنین اجزائی که در بقاع و اصقاع متفرق شده است بحکمت شامله و قدرت کامله خود جمع میکند پس حقتعالی
رفع استبعاد ایشان بوجه دیگر فرموده و گفته الَّذِي جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْ َ ض رِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ یعنی آن خداوندي که از
درخت تر که مباین آتش و میراننده آنست آتش سوزاننده بیرون میآورد اشاره است بآنکه دو درخت در بادیه میباشد که یکی را
مرخ گویند و دیگري را عقار چون میخواهند که آتش بگیرند شاخ یکی از این دو درخت را به همدیگر میسایند از آنها آتش حق
الیقین، ص: 375 ظاهر میشود و از درختان دیگر نیز حاصل میشود مگر درخت عناب و اما از این دو درخت بهتر بعمل میآید فَإِذا
أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ پس ناگاه شما آتش از آن میافروزید أَ وَ لَیْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ
الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ یعنی آیا نیست آن کسی که آفریده است آسمانها و زمین را قادر بر اینکه خلق کند مثل ایشان را بلی قادر است و او
است بسیار خلقکننده و بسیار دانا و اما رازي گفته است که وجه ذکر درخت سبز آنست که آدمی مرکب است از بدنی که دیده
میشود و حیاتی که در اعضاي او ساري شده و آن لازم حرارت غریزي است که در جمیع بدن جاري است و اگر استبعاد میکنید
بهم رسیدن حرارت و حیات را در او پس استبعاد مکنید زیرا که بودن آتش در درختی سبز که آب از آن میچکد عجیبتر و
غریبتر است و اگر استبعاد میکنید خلق جسمش را پس خلق آسمانها و زمین بزرگتر است از خلق بدنهاي شما وَ هُوَ الْخَلَّاقُ اشاره
است بآنکه قدرت او کامل است الْعَلِیمُ اشاره است بآنکه علم او شامل است. مؤلف گوید که از جمله آیاتی که مشتمل است بر
برهان عقلی بر اثبات معاد اعم از جسمانی و روحانی این آیه شریفه است أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ یعنی
آیا گمان میکنید شما بدرستی که ما خلق کردیم شما را عبث و شما بسوي ما بازگشت نمیکنید و نخواهید کرد این آیه قطع نظر از
آنکه کلام الهیست و راه شک در آن نیست برهان قاطعی است بر اثبات معاد زیرا که ببراهین قاطعه و اجماع جمیع ارباب عقول
ثابت شده است که جناب مقدس ایزدي حکیم است و عبث از او صادر نمیشود و کارهاي او منوط بحکمت و مصلحت است پس
خلق کردن آسمان و زمین و حیوانات و سایر مکلفین باید براي حکمتی باشد تا عبث نباشد و حکمت معلوم است که نفی نیست که
بجناب مقدس او عاید گردد زیرا که او غنی بالذات و کامل من جمیع الجهات است و احتیاج بغیر از لوازم امکانست پس باید
غرض منفعتی باشد که بایشان عاید گردد و اگر نشأه دیگر نباشد و منحصر باشد در این نشئه فانیه منافع این نشأه که مخلوط است
باضعاف آن از کدورات جسمانی و روحانی و مصائب و امراض و محن و فتن و تلف و غصب اموال و بیماري و موت اولاد و احباء
و سایر کدورات و قابل این نیست که مردم را از براي این خلق کند و این شبیه است بآنکه کریمی شخصی را ضیافت کند بخانهاي
که مملو باشد از انواع درندگان و موذیان از شیر و ببر و پلنگ و مار و عقرب و زنبور و غیر اینها و چون وارد شود طعامی بنزد او
حاضر سازند که هر لقمهاي که بردارد چندین زنبور بر دستش و زبانش بزنند و شمشیرداران در برابرش ایستاده باشند و در هر
ساعتی بر او حمله کنند 376 و پیش از آنکه آنچه متوقع او است بعمل آید او را گردن بزنند هیچ عاقل ضیافت
صفحه 32 از 190
چنین را نمیپسندد و مدح نمیکند بخلاف آنکه خدمات شاقه باو بفرماید و او را وعده کند که چون این آزارها را بکشی تو را
بمناصب عظیمه سرافراز میکنم و انعامات جزیله بتو میدهم چند روزي آزار میکشی و بعد از آن مدتهاي بسیار در رفاهیت و
حکومت خواهی بود همه عقلا او را ستایش میکنند چه جاي آنکه مدت مشقت متناهی و قلیل باشد و مدت راحت و نعمت غیر
متناهی.
فصل دویم در دفع شبهههاي معاد جسمانی
و آن موقوفست بر دانستن حقیقت روح و بدن انسان: بدان که در حقیقت روح انسان خلاف بسیار است و فقیر در کتاب بحار
الانوار زیاده از بیست قول نقل کردهام و بعضی گفتهاند که چهل قول در این باب هست و آنچه اکثر محققین قائل شدهاند آنست
که انسان مرکب است از روح و بدن و این دو جوهر دو حقیقتند که میان ایشان با غایت آشنائی نهایت بیگانگی است که خلقت
یکی از طینت ملائکه و عالم علوي است و خلق دیگري از خاك که محض ظلمت و مرکز عالم سفلی است و هر کدام را اثري و
عملی است که آن دیگري را نیست آثار و افعال بدن دیدن و شنیدن و پوشیدن و گفتن و خوابیدن و لمس کردن و امثال اینها است
باین اعضاء و قواي ظاهره و لذت و المش در حصول و عدم اینها است و صفات و ملکات و فهم و علم و اعتقادات کار روح است
بدن را نتوان گفت که جواد و شجاع و عالم و مؤمن است بلکه افعال جزئی حسی که از بدن و اعضاي او صادر میشود مثل دیدن و
شنیدن همه کار روح است و بدن و اعضاء براي آنها آلتی چندند چنانکه گوئی من دیدم بچشم و من شنیدم بگوش و گفتم بزبان
پس من عبارت است از روح و ذات تو همانست و این افعال فعل او است و این اعضاء و قوي همه آلات اویند مثل کتابت که قلم
مینویسد و در حقیقت نویسنده دیگري است و بعضی گفتهاند که از جمله آثار و احکام روح گفتن و شنیدن و خوردن و آشامیدن
است بهمه اعضاي ظاهري چنانچه از احوال خوب ظاهر است که بدن و قواي آن همه بیخبرند و بدن در جاي خود در خوابست و
روح براي خود میآید و میرود و شهر بشهر میگردد و میگوید و میشنود و همه کار میکند اما در این کلام سخنی هست پس معلوم
شد که انسان در حقیقت روح است و بدن بمنزله آلت او است و بعضی گفتند روح در بدن مانند چراغ است در فانوس و نور و
روشنی همه از چراغ است و فانوس پرده ظلمت است اگر چراغ را بیپرده مشاهده نمائی ضیاء جمالش را توانی دانست و اگر روح
بیبدن را ملاحظه نمائی قدر کمالش را توانی شناخت و آن وقت میدانی که فانوس نقص و عیب چراغ است نه زینت جمالش چراغ
تا گرفتار ضعف و ناتوانی است از هبوب ریاح محتاج بفانوس و مثال است و بیمار تا نحیف و رنجور است لحاف و پوشش او را
ضرور است و مشعل 377 آنها بر دور عرش و امثال اینها که دلالت بر جسمیت میکند مگر آنکه تأویل کند آنها را
بتأویلات بعیده که بدون ضرورت از طریقه ارباب دیانت بعید است پس نفی و اثبات هر دو مشکل است و بعضی حدیث من عرف
نفسه فقد عرف ربه را باین معنی فهمیدهاند که هم چنانکه خدا را نمیتوان شناخت نفس را نیز نمیتوان شناخت و حضرت رسول
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ساکت شوید از آنچه خدا از آن ساکت شده است و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که
تکلم مکنید دانستن چیزي را که تکلیف علم آنها بشما نکردهاند که بسا باشد که بر خلاف حق قائل شوید و معذور نباشید نزد خدا
اکثر چنانچه گفتهاند که قول ببقاء روح بعد از مفارقت بدن و معاد روحانی موقوف بر قول تجرد است بیوجه است و ممکن است
بر وجهی باشد که صاحب صحایف الهیه و جماعت دیگر از محققین گفتهاند که نفس عبارتست از جسم نورانی از عالم سماوات و
از حظایر قدس و مجامع انس و در این بدن مانند چراغ است در غرفه اثر ضوء نورش میرسد بجمیع اجزاء بدن و موتش بیرون آمدن
آنست از بدن و مفارقت او از آن و جسم او مانند جسم ملائکه و سایر اجسام سمواتیه با نهایت لطافت و شفافیست بقدرت الهی
محفوظ میماند چنانچه شیخ ابو طالب طبرسی روایت کرده است که زندیقی از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام سؤالاتی کرد
و بعد از مجاب شدن مسلمان شد از جمله آنها پرسید که مرا خبر ده از چراغ که خاموش میشود روشنی آن چه میشود حضرت
صفحه 33 از 190
فرمود که میرود و برنمیگردد گفت پس چه میشود که آدمی نیز چنین باشد در وقت مردن که روح مفارقت کند و برنگردد
حضرت فرمود که قیاس را درست نکردي زیرا که آتش در اجسام پنهان است و اجسام باعیانها قائمند مانند سنگ و آهن پس
هرگاه یکی از آنها را بر دیگري زنند آتش در میان آنها ساطع میشود و از آن آتش میگیرند و چراغ میافروزند پس آتش در آن
اجسام ثابت است و ضوء معدوم میشود و میرود و روح جسم رقیقی است که بر آن قالب کثیفی پوشانیدهاند و از بابت چراغ نیست
که تو گفتی بدرستی که آن خداوندي که خلق کرده است جنین را در رحم از آب صافی و مرکب گردانیده است در آن انواع
مختلفه از عروق و اعصاب و دندان و مو و استخوانها و غیر آنها و بعد از موت زنده میکند و بعد از فناي آن برمیگرداند گفت پس
روح در کجا است فرمود در زمین در جائی که بدن در آنجا است تا وقتی که مبعوث شود گفت کسی را که بر دار کشند روح او
در کجا است فرمود که در دست ملکی است که آن را قبض کرده است تا او را بزمین بسپارند گفت آیا روح بعد از آنکه از قالب
درآید پراکنده میشود یا باقی میماند فرمود بلکه روح باقی است تا وقتی که صور بدمد پس در آن وقت همه اشیاء باطل و فانی
میشوند پس نه جسمی میماند و نه 378 و آفتاب را در کار نیست و صحیح محتاج بپرهیز از نسیم بهار نیست و در
کتاب بصائر الدرجات از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است که روح مؤمن در بدنش مثل جوهري است در
صندوق جوهر را که برداشتند صندوق را میاندازند و اعتنا بشأن او نمیکنند و در کتاب معارج الیقین روایت کرده است که کسی از
آن حضرت پرسید که سبب این چیست که شخصی در شهري میخوابد و خود را در شهر دیگر مییابد در خواب فرمود روح مثل
آفتاب است که مرکزش در آسمان است و شعاعش در جهان پهن است و ایضا در بصائر از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام
روایت کرده است که روح ممزوج است ببدن و داخل بدن نمیشود بلکه مثل سرپوشی است بر بدن که محیط است بآن و حاصل
خلاف در روح باین برمیگردد که آیا روح جسم است یا جسمانی یا نه جسم و نه جسمانی بلکه مجرد است. و عمده آنها که جسم
میدانند از متکلمان بدو قول قائل شدهاند (یکی) آنکه عبارت است از این هیکل محسوس (دویم) آنکه در بدن اجزاي اصلیهاي
هست که باقی است از اول عمر تا آخر عمر و اجزاي فضلیه میباشد که زیاده و کم و متغیر و متبدل میشود و انسان که مشار الیه
است بمن و انا آن اجزاي اصلیه است و مدار حشر و ثواب و عقاب بر آنست و بعضی از متکلمین امامیه باین قول قائل شدهاند و بر
این قول بعضی از اخبار دلالت میکند نه باین معنی که روح آنست بلکه آنچه از بدن انسان در حال حیات و در قبر باقی میماند و
در قیامت محشور میشود آن اجزاء است چنانچه بعد از این ان شاء اللّه مذکور خواهد شد و آنها که جسم نمیدانند و عرض جسمانی
میدانند اقوال سخیفه دارند که قابل نقل نیست و آنها که مجرد میدانند اکثر فلاسفه حکمایند و بعضی از قدماي فلاسفه و معتزله و
غزالی و راغب اصفهانی و شیخ مفید از علماي امامیه اگر چه بعضی گفتهاند که در آخر عمر از این مذهب برگشت و توبه کرد. و
شیخ بهاء الدین و بعضی از متأخرین گفتهاند که از بسیاري از اخبار این معنی مستفاد میشود و فقیر حدیث صریحی در این باب
ندیدهام و اگر بعضی از اخبار نادره اشعاري یا ابهامی باین معنی داشته باشد بمحض آنها جزم باین قول نمیتوان کرد و دلایلی که بر
نفی تجرد گفتهاند اگر چه تمام نیست اما اخبار بسیار که در باب تنزیه حقتعالی وارد شده ظاهرا دلالت میکند بر آنکه تجرد از
صفات مختصه خداست و اکثر احادیث قبض روح و همراه بودن روح با میت و آمدن بنزد اهل خود و منتقل شدن بوادي السلام و
امثال آنها دلالت بر تجسم میکند مگر آنکه تأویل کنند آنها را بجسد مثالی و همچنین احادیث خلق ارواح پیش از اجساد و بودن
379 محسوسی پس برمیگرداند اشیاء را مدبر آنها چنانچه اول خلق کرده بود و آن در مقدار چهار صد سال است
که خلق در آن معدومند و آن در ما بین نفخ اول است تا نفخ دویم. و تجسم اکثر ملائکه بلکه جمیع ایشان ضروري دین اسلام
است و آیات متکاثره و احادیث متواتره دلالت بر تجسم ایشان میکند پس ممکن است که روح نیز از این قبیل باشد و اگر در
آسمان باشد چنانچه از بعضی از روایات مستفاد میشود ممکن است که تعلق گیرد بروح حیوانی که در بدن ساري است و از قلب
منبعث و بخروج روح حیوان تعلق او از بدن برطرف میشود و بعود بدن باز بامر الهی تعلق بهمرساند و چون احادیث بسیار دلالت بر
صفحه 34 از 190
جسد مثالی میکند ممکن است که چون روح محتاج بآلتی هست در اعمال بعد از مفارقت این بدن تعلق باین جسد گیرد و ثواب و
عقاب عالم برزخ و آمدن و رفتنش در آن بدن باشد بلکه بعضی را اعتقاد آنست که جسد مثالی در حال حیات نیز هست و آن
باندازه این بدن و در میان آن یا خارج از آنست و چون نفوس ضعیفه قدرت تصرف تام در هر دو ندارند و در حال حیات و در
بیداري تعلقش بآن بدن بیشتر است و در حال خواب تعلقش ببدن مثالی بیشتر میشود و بآن بدن عروج بسماوات میکند و بر ارواح
سمویه مطلع میگردد و بمشرق و مغرب عالم سیر میکند و نفوس مقدسه با ملائکه علویه محشور میشوند و الهامات ایشان باو میرسد
و اگر از نفوس شریره است با شیاطین محشور میشوند و بمقتضاي وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ وحیهاي شیطانی بایشان
میرسد و بعد از مرگ تعلقش ببدن مثالی بیشتر میشود و اکثر ثوابش و عقابش به آنست بلکه محتمل است که نفوس قویه مثل
نفوس انبیاء و اوصیاء تصرف در اجساد مثالیه بسیار کنند و اگر چندین هزار کس در یک وقت بمیرند نزد همه حاضر توانند شد و
باین نحو جمع میان اخبار میتواند شد و بنا بر قول بتجرد روح قول بجسد مثالی ضرور است و بدون آن فهمیدن آیات و اخبار و جمع
میان آنها در غایت اشکال است و آنکه جمعی توهم کردهاند که قول باین مستلزم قول بتناسخ است بیوجه است زیرا که تناسخیه
باین اعتبار کافرند که انکار حشر و ثواب و عقاب میکنند و میگویند که روح در این اجساد عنصریه میگردد و از بدن زید ببدن
عمرو منتقل میشود یا به بدن حیوانی تعلق میگیرد در این نشأه و نشئه دیگر نیست و ثواب و عقاب ایشان همین است و روح را
قدیم میدانند و بصانع عالم قائل نیستند و ایمان به پیغمبران ندارند و تکالیف را ساقط میدانند و بسبب این عقاید باطله کافرند نه
بسبب تناسخ بحت و بسند معتبر از حیه غربی منقولست که شبی در خدمت حضرت امیر المؤمنین بصحراي نجف رفتم که آن را
وادي السلام میگویند حضرت در آنجا ایستادند چنانچه گویا با جماعتی 380 صحبت میدارند من نیز ایستادم آن
قدر که مانده شدم پس نشستم آن قدر که دلتنگ شدم و برخاستم و مکرر چنین کردم پس رداي خود را جمع کردم و گفتم یا امیر
المؤمنین علیه السّلام میترسم که از بسیاري ایستادن آزار بکشی اندك استراحت بفرما فرمود که با مؤمنان صحبت میدارم و با ایشان
انس میگیرم گفتم یا امیر المؤمنین ایشان بعد از مرگ چنین هستند که با ایشان صحبت توان داشت فرمود بلی و اگر براي تو ظاهر
شوند خواهی دید ایشان را که حلقه حلقه نشستهاند و با یکدیگر سخن میگویند گفتم بدنهاي ایشان در اینجا حاضر است یا روح
ایشان فرمود که روحهاي ایشان و هیچ مؤمنی نیست که بمیرد در بقعهاي از بقعههاي روي زمین مگر آنکه میگویند بروحش که
ملحق شو بوادي السلام و این وادي بقعهایست از جنت عدن. و بسند معتبر از ابو ولاد منقولست که گفت بخدمت حضرت امام
جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم که چنین روایت میکنند که ارواح مؤمنان در حوصله مرغان سبزند که در دور عرش باشند
فرمود نه مؤمن از آن عزیزتر و گرامیتر است نزد خدا که روحش را در حوصله مرغ کند و لیکن روح ایشان در بدنی است مثل این
بدن که داشتند و ایضا ابو بصیر از آن حضرت روایت کرده است که ارواح مثل اجساد بر درختی نشستهاند یکدیگر را میشناسند و
از یکدیگر احوال میپرسند و ایضا از آن حضرت روایت کرده است که از ارواح مؤمنان سؤال نمودند گفت که در بهشت میباشند
بصورت ابدانشان که اگر بینی میشناسی و میگوئی فلانست که در دنیا دیدهام و در بعضی از اخبار وارد شده است که روح بعد از
موت در قالبی مثل قالب دنیا و در بعضی بدنی مثل بدن دنیا میباشد. اینها احوال روح بود که مذکور شد و اما احوال بدن بدان که
مردم را در تفرق و اتصال جسم مذاهب مختلفه هست بعضی جسم را مرکب میدانند از هیولی و صورت نوعی و صورت جسمی و
این قول اکثر فلاسفه است و چون جسم متفرق شود میگویند صورت جسمی و صورت نوعی هر دو معدوم میشوند و هیولی باقی
میماند و دو صورت جسمی و نوعی دیگر بر هیولی فایض میگردد و محقق طوسی و خواجه نصیر و بعضی از حکما بهیولی قائل
نیستند و میگویند جسم بغیر صورت جسمی نیست و آن در حال اتصال و انفصال هر دو باقی است و چیزي از جسم بتفرق و اتصال
معدوم نمیشود بلکه عرضی از آن که اتصال باشد برطرف میشود و انفصال عارض آن میشود و بر عکس و این قول بسیار متین است
اما دفع شبهه استحاله اعاده معدوم بمحض این مشکل است و اکثر متکلمین خاصه و عامه از براي دفع این شبهه و غیر آن بجزء لا
صفحه 35 از 190
یتجزي قائل شدهاند و جمیع اجسام را متفق الحقیقۀ میدانند و در تفرق اجزاء چیزي از جسم باعتقاد ایشان معدوم نمیشود و هرگاه
بر این اقوال مطلع شدي 381 و دانستی که شبهات منکران حشر جسمانی اکثر محض استبعاد است و جواب آنها
معلوم شد و عمده شبهه ایشان که حکماء متشبث بآن شدهاند امتناع اعاده معدوم است و بنا بر قول اول در حقیقت جسم اشکال
قویتر است زیرا که بنا بر این مذهب ایشان صورت جسمی و صورت نوعی البته باید معدوم شود و اعاده بعینه که بجمیع اجزاء عود
کند بدون اعاده معدوم نمیشود و اصحاب قول دویم و سیم گمان کردهاند که باختیار این دو قول نقضی از این اشکال نمودهاند و
این محل نظر است زیرا که ظاهر است که هرگاه جسد شخصی را بسوزانند و خاکسترش را بباد دهند تشخص زید باقی نمیماند و
هر چند صورت و اجزاء باقی بماند در عود شخصی بعینه ناچار است از عود تشخص او بعد از انعدام آن تشخص مگر بنا بر قول
بعضی از متکلمین که میگویند تشخص هر شخصی قائم است باجزاي اصلیه او که مخلوق است از منی و آن اجزاء باقی است در
مدت حیات شخص و بعد از مرگ او و تفرق اجزاء او پس تشخص معدوم نمیشود و بنابراین اگر بعضی از عوارض غیر مشخصه
معدوم شود و غیر آنها بجاي آنها برگردد قدح نمیکند در آنکه آن شخص بعینه زنده باقی باشد چنانچه عامه از رسول خدا صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم روایت کردهاند که همه چیز فرزند آدم میپوسد و کهنه میشود مگر استخوان منتهاي صلب او که متصل بمقعد
است و کلینی بسند موثق از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است که پرسیدند از آن حضرت که میت جسدش
میپوسد فرمود که بلی و باقی نمیماند گوشتی و نه استخوانی مگر طینتی که از آن مخلوق شده است آن نمیپوسد و باقی میماند در
قبر مستدیر تا مخلوق شود از آن چنانچه اول مرتبه مخلوق شده است. بعد از تمهید این مقدمات بدان که بر تقدیر عدم قول بامتناع
اعاده معدوم بنا بر آنکه دانستی دلیلی بر آن قائم نشده است و دعوي بداهت ممنوع است در اثبات معاد جسمانی اشکالی نیست
خصوصا بنا بر قول بانعدام جمیع اشیاء که از قول بعدم امتناع چارهاي نیست چنانچه مذکور خواهد شد ان شاء اللّه و اگر کسی قائل
بامتناع باشد نیز ممکن است قول بحشر جسمانی بآنکه گوئیم که در اعاده اشخاص که در شرع وارد شده است همین بس است که
از آن ماده بعینها یا از آن اجزاء بعینها مخلوق شود خصوصا در وقتی که شبیه باشد بآن شخص در صفات عوارض بحیثیتی که اگر
او را ببینی بگوئی این فلانست زیرا که مدرك لذات و آلام روح است اگر چه بتوسط آلات باشد و لهذا میگویند که آدمی را از
وقتی که روح در او دمیده میشود تا هنگام پیري همان شخص است هر چند متبدل شود صورت او و هیئت او و اجزاي او بتحلیل
رود و بدل آنها بیاید بلکه اگر بسیاري از اعضاي او را قطع کنند بازمیگویند شرعا و عرفا که همان شخص است و اگر حدي یا
قصاصی در جوانی از 382 او صادر شود در پیري از او استیفاء میکنند و اگر غلامی در جوانی گناهی کرده باشد
آقا در پیري دست بر او بیابد و او را تأدیب کند نمیگویند بر او ستم کرده است و اینها یا باعتبار اجزاء اصلیه است یا باعتبار اینست
که کار با روح است و همینکه شخص بحسب عرف همان شخص است عقل تجویز تعذیب او میکند و ظلم نمیشمارد و هم چنین
تعذیب بعد از موت زیرا که روح بنا بر مشهور بعینه باقی است و نصوص دلالت نمیکند مگر بر آنکه آن شخص بر میگردد بنحوي
که حکم کنند بحسب عرف بر آنکه آن شخص است هم چنانکه حکم میکنند بر یک آب هرگاه بر دو ظرف بریزند که این همین
آب است که در یک ظرف بود بحسب شرع و عرف هر چند قائل بهیولی باشد و اطلاعات شرعی و عرفی و لغوي مبتنی بر امثال این
دقایق حکمی و فلسفی نیست و الا بایست بر قول بهیولی حکم کنند بطهارت آب نجسی که یک قطره از آن بردارند و در بعضی از
اخبار و آیات اشعار باین هست چنانچه حقتعالی فرموده است أَ وَ لَیْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی
وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ یعنی آیا نیست آن کسی که آسمانها و زمین را خلق کرده است قادر بر آنکه خلق کند مثل ایشان را و باز
فرموده است در وصف عذاب اهل جهنم کُلَّما نَضِ جَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ یعنی هر چند بریان میشود
پوستهاي ایشان بدل میکنیم از براي ایشان پوستهاي غیر آن از براي آنکه بچشند عذاب را و در احادیث عامه و خاصه وارد شده
است که محشور میشوند متکبران مانند موران و عامه نقل کردهاند که دندان کافر مانند کوه احد خواهد بود و اهل بهشت بیموي
صفحه 36 از 190
بدن ساده و سرمه کشیده خواهند بود و از احادیث خاصه و عامه در احتجاج شیخ ابو طالب طبرسی و در مجالس شیخ طبرسی
روایت کردهاند که ابن ابی العوجاء ملحد از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام سؤال کرد از آیه بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها و گفت
گناه این پوست چیست که آن را عذاب میکنند حضرت فرمود واي بر تو این همان پوست است و غیر آن است ابن ابی العوجاء
گفت مثل آن را از امور دنیا بفرما فرمود که مثل آنست که خشتی را بشکنند و گل کنند و بار دیگر در همان قالب بریزند میتوان
گفت همانست و میتوان گفت غیر آنست گفت بلی خدا متمتع گرداند مردم را بوجود تو و با این مراتب احوط و اولی آنست که
تصدیق نمایند آنچه را در نصوص متکاثره متواتره وارد شده است و بضرورت ادیان و ملل ثابت شده است از ثبوت حشر جسمانی و
آنچه وارد شده است از خصوصیات آن و خوض نکنند و تفکر ننمایند در امثال این امور مکلف نشدهاند بتفکر و نظر حق الیقین،
ص: 383 کردن در آنها که مبادا اذعان کنند امري را که مطابق واقع نباشد و در آن معذور نباشند چنانچه سابقا مذکور شد.
فصل سیم در اقرار بحقیقت مرگ و توابع آنست و در آن دو مطلب است
مطلب اول آنکه اقرار باید کرد که هر زندهاي بغیر حقتعالی البته او را مرگ میباشد چنانچه حقتعالی فرموده است کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَۀُ
الْمَوْتِ و هیچ ممکن را حیات ابدي نمیباشد و کلینی بسند صحیح روایت کرده است از یعقوب احمر که گفت رفتیم بخدمت
حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که آن حضرت را تعزیت بگوئیم به اسماعیل فرزند او پس ترحم کرد بر او و بعد از آن فرمود
که حقتعالی خبر فوت پیغمبرش را باو داد و فرمود که إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ یعنی تو خواهی مرد و آنها خواهند مرد و فرمود کُلُّ
نَفْسٍ ذائِقَۀُ الْمَوْتِ پس حضرت فرمود که اهل زمین خواهند مرد و آنکه احدي باقی نخواهد ماند پس اهل آسمان میمیرند تا آنکه
احدي باقی نخواهد ماند مگر ملک الموت و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل پس ملک الموت میآید و نزد حقتعالی میایستد
پس خدا از او میپرسد و حال آنکه خود بهتر میداند که کی باقی مانده است میگوید پروردگارا باقی نمانده است مگر ملک الموت
و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل پس میگوید باو بگو به جبرئیل و میکائیل که بمیرند پس ملائکه گویند پروردگارا ایشان دو
رسول و دو امین تواند فرماید که من مقدر و مقرر کردهام بر هر نفسی که در آن روح بوده باشد مرگ را پس ملک الموت بیاید و
نزد حقتعالی بایستد و خدا از او سؤال کند که کی مانده است گوید پروردگارا نمانده است مگر ملک موت و حاملان عرش پس
فرماید که بگو حاملان عرش را که بمیرند پس بیاید غمگین و مغموم و از ترس نگاه بجانب بالا نکند پس از او پرسد که کی مانده
است گوید پروردگارا بغیر ملک موت کسی نمانده است پس گوید بمیر اي ملک موت پس او نیز بمیرد آنگاه زمین و آسمانها را
بدست قدرت خود بگیرد و ندا کند که کجایند آنها که با من شریک قرار دادند کجایند آنها که با من خداوند دیگر قرار میدادند-
و بملک موت اقرار باید کرد که حقتعالی عزرائیل را موکل بقبض ارواح گردانیده است و او را اعوان هست از ملائکه که بامر او
قبض ارواح میکنند و باو میسپارند و در این باب ظواهر آیات با یکدیگر اندك منافات دارد زیرا که در بعضی از آیات قبض ارواح
را بخود نسبت داده است و در بعضی نسبت داده بملک موت و در بعضی نسبت بملائکه داده که اکثر میان اینها باین نحو نسبت
کردهاند که بعضی را ملک موت قبض میکند و بعضی را اعوان او و ایشان باو میدهند و او همه را بحق تعالی عرض مینماید و از
حضرت امیر علیه السّلام منقول است که جناب اقدس 384 الهی از آن عظیمتر است که این امور را خود متوجه
شود و آنچه رسولان و ملائکه او بامر او میکنند فعل او است زیرا که بامر او میکنند پس برگزیده است از ملائکه رسولان و سفرا
میان خود و میان خلق خود چنانچه فرموده است که خدا بر میگزیند از ملائکه رسولان و از مردمان رسولان پس هر که از اهل
طاعت است قبض روح او را ملائکه رحمت میکنند و هر که از اهل معصیت است قبض روح او را ملائکه عذاب میکنند و ملک
موت را اعوانی چند از ملائکه رحمت و غضب هست که بامر او عمل کنند و فعل ایشان فعل او است و هر چه ایشان بعمل
میآورند منسوب باو است پس صادق است که خدا قبض میکند و ملک موت قبض میکند و ملائکه اعوان او قبض میکنند و در
صفحه 37 از 190
روایت دیگر فرموده که خدا تدبیر امور میکند بهر نحو که میخواهد و از خلق خود موکل میکند هر که را میخواهد بهر امر که
میخواهد و ملک موت را موکل میگرداند بمخصوصان خلق خود و سایر ملائکه را بهر که میخواهد و چنین نیست که صاحب علم
هر علم را براي همه مردم تفسیر تواند کرد زیرا که در میان مردم ضعیف و قوي هستند و بعضی از علم را مردم طاقت فهم آن را
ندارند و بعضی دارند مگر کسی که خدا سهل و آسان کند از براي او حمل آن را و اعانت کند او را بر فهم آن از خاصان اولیاي او
و تو را همین بس است که بدانی که خداي عالم کننده و میراننده است و قبض ارواح میکند بر دستهاي هر که میخواهد از ملائکه
خود و غیر ایشان مؤلف گوید که در این حدیث شریف اشعاري هست بآنکه آن حضرت با سایر ائمه (ع) نیز قبض بعضی از ارواح
مینمایند یا مدخلیتی در همه دارند بامر الهی و از براي تقیه از منافقان و ضعفاء العقول تصریح بآن ننموده هم چنانکه در بعضی از
خطبه غیر مشهوره فرموده است که منم محیی و منم ممیت باذن خدا و ایضا دلالت دارد بر آنکه در این قسم امور ایمان اجمالی
کافی است و تجسس از تفاصیل آنها ضرور نیست و از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام منقولست در جمع میان این آیات که
ملک الموت را اعوان هست از ملائکه مانند حاکمی که یساولان داشته باشد و بهر جا و پی هر کاري که خواهد فرستد پس ملائکه
اعوان او قبض ارواح میکنند و او از ایشان قبض میکند و حقتعالی آن ارواح را با آنچه ملک موت خود قبض نموده از او قبض
مینماید و در احادیث معراج بطرق بسیار وارد شده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملک موت را در آسمان اول
دید و از او پرسید که چگونه قبض میکنی همه ارواح را در یک ساعت و حال آنکه بعضی در مشرقند و بعضی در مغرب گفت
میخوانم ایشان را و اجابت من میکنند و بروایت دیگر فرمود که جمیع دنیا نزد من از بابت کاسه ایست که در پیش یکی از شما
گذاشته باشد و از هر طرف آن که خواهد دست دراز کند و لقمهاي بردارد و دنیا نزد من از بابت درهمی است
385 که در دست یکی از شما باشد و بهر طرف که خواهد بگرداند و چون معلوم شد که ایمان اجمالی کافی است تجسس این
تفاصیل ضرور نیست اما نفی ملک موت نمودن و تأویل کردن آن بقواي بدنی یا نفوس فلکی یا عقل فعال چنانچه حکماء میکنند
کفر است و بدان که خلاف است که آیا ارواح حیوانات را ملک موت قبض میکند یا ملک دیگر و چون نص صریح در این باب
بنظر نرسیده تفکر در آن ضرور نیست و مجمل باید دانست که حیات و موت همه حیوانات بقدرت حقتعالی است و از محیی و
ممیت همه است و میتواند بود که ملک موت قبض کند یا ملائکه دیگر و خدا را کارکنان بسیار است و ظاهر آیات و اخبار حشر و
نشر وحوش آنست که ارواح آنها نیز محفوظ بماند تا روز حشر چنانچه بعد از این معلوم خواهد شد ان شاء اللّه تعالی. مطلب دویم
آنکه باید اقرار نمود بآنچه در اخبار صحیحه و معتبره وارد شده است از سکرات موت و شداید آن و کیفیات آن و حاضر شدن
رسول خدا ص و ائمه هدي در وقت قبض روح هر شخصی از مؤمنان را از براي بشارت دادن و آسان کردن مرگ بر ایشان و
کافران و منافقان و مخالفان را براي زیادتی شدت و صعوبت مرگ بر ایشان و اخبار ایشان بعذاب و نکال ابدي و تفکر در کیفیت
آن نباید کرد که حضور ایشان نزد هر میت چگونه است و دیدن میت ایشان را بچه نحو است حضور ایشان در جسد اصلی یا در
جسد مثالی است چنانچه سابقا اشعاري بآن شد زیرا که تفکر در آنها موجب استیلاي شیطان و وساوس او میگردد و احادیث در این
باب متواتر است و شعر حضرت امیر المؤمنین ع که بحارث همدانی خطاب کرده است نزدیک بتواتر است یا حار همدان من یمت
یرنی- من مؤمن او منافق قبلا یعنی اي حارث همدانی هر که میمیرد مرا معاینه میبیند خواه مؤمن باشد و خواه منافق و در بسیاري از
احادیث معتبره از حضرت امام جعفر صادق ع منقولست که چون هنگام وفات مؤمن میشود حقتعالی دو بار از براي او میفرستد یکی
منسیه و یکی مسخیه پس منسیه اهل و مال را از نظر او میکند و مسخیه او را جوانمرد و راضی میگرداند بجان دادن و چون ملک
موت میآید که قبض روح او بکند او را بگوید که اي دوست خدا جزع مکن بحق آن خداوندي که محمد را بحق فرستاده است
که من مهربانتر و مشفقترم نسبت بتو از پدر مهربان بگشا دیدههاي خود را و نظر کن پس متمثل میشود از براي او رسول خدا ص
و امیر المؤمنین ع و فاطمه ع و حسن و حسین علیهما السّلام و امامان از ذریه ایشان پس باو میگویند اینهایند رسول خدا ص و امامان
صفحه 38 از 190
که تو رفیق ایشان خواهی بود پس چشم میگشاید و ایشان را میبیند و منادي ندا میکند او را از جانب رب العزة که یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ
الْمُطْمَئِنَّۀُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِ یَۀً مَرْضِ یَّۀً فَادْخُلِی فِی عِبادِي وَ ادْخُلِی جَنَّتِی 386 حضرت فرمود که یعنی اي نفسی
که مطمئن گردیدهاي بسوي محمد (ص) و اهل بیت او برگرد بسوي پروردگار خود در حالتی که راضی باشی بولایت ائمه خود و
مرضی و پسندیده باشی بسبب ثواب خدا پس داخل شو در میان بندگان من یعنی محمد و اهل بیت او و داخل شو در بهشت من
پس در آن وقت هیچ چیز محبوبتر نیست بسوي او از آنکه روحش کشیده شود و ملحق شود بمنادي و در احادیث معتبره دیگر
فرمود هیچ نفسی نمیمیرد هرگز تا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام را نه بیند راوي پرسید که چون
ایشان را دید بدنیا بر میگردد فرمود نه چون ایشان را دید میرود بسوي آخرت و هر دو میآیند و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم می آید نزدیک سر او مینشیند و علی علیه السّلام نزدیک پاي او مینشیند پس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سر را
نزدیک گوش او میبرد و میگوید بشارت باد ترا منم رسول خدا و منم که بهترم از براي تو از آنچه گذاشته در دنیا پس حضرت امیر
المؤمنین علیه السّلام برمیخیزد و سر را نزدیک او میبرد و میگوید اي ولی خدا شاد باش منم علی بن أبی طالب علیه السّلام که او را
دوست میداشتی و در این وقت نفع من بتو میرسد پس فرمود که این در کتاب خداست الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْري فِی
الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ یعنی آنها که ایمان آوردهاند و پرهیزکار بودهاند از براي ایشان
است بشارت در زندگانی دنیا و در آخرت و آنست فوز عظیم و در روایت معتبره دیگر فرمود که چون زبان محتضر بند میشود
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام حاضر میشوند و رسول خدا در دست راست او مینشیند و حضرت
امیر علیه السّلام در دست چپ او و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باو میفرماید که آنچه امید داشتی در پیش روي تست
و آنچه میترسیدي از آن ایمن گردیدي پس در بهشت را براي او میگشایند و میگویند این منزل تست در بهشت اگر میخواهی تو را
برگردانیم بدنیا و آنچه خواهی از طلا و نقره بتو میدهیم گوید مرا بدنیا حاجتی نیست پس در آن وقت رنگش سفید میشود و
جبینش عرق میکند و لبهایش بهم کشیده میشود و بینی او دراز میشود و آب از دیدهاش روان میگردد و چون جان از بدنش بیرون
رفت باز دنیا را بر او عرض میکنند و او اختیار آخرت میکند پس روح با او است و او را غسل میدهد با آنها که غسل میدهند و
میگرداند بدن خود را با آنها که میگردانند و چون او را کفن کردند و در جنازه گذاشتند و جنازه را برداشتند روح در پیش روي
آن جماعت میرود و ارواح مؤمنان باستقبال او میآیند و بر او سلام میکنند و بشارت میدهند او را بآنچه حقتعالی از براي او مهیا
کرده است از نعیم بهشت و چون او را در قبر گذاشتند روح را باو بر میگردانند از سر او تا کمر او و از او سؤال میکنند از آنچه
میداند از اعتقادات حق چون جواب گفت در بهشت را بر روي او میگشایند 387 پس داخل میشود بر او و بر قبر او
از نور بهشت و خنکی و بوي خوش آن و ایضا بسند معتبر از آن حضرت روایت کردهاند که خطاب بشیعیان نمود و فرمود بخدا
قسم که خدا اعمال شما را از شما قبول میکند و شما را میآمرزد و بس و چون جان مؤمن بحلق او میرسد شاد و خوشحال میشود
و میبیند آنچه موجب روشنی چشم او است و چون محتضر میشود و حاضر میگردد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امیر
المؤمنین علیه السّلام و جبرئیل و ملک موت پس حضرت امیر علیه السّلام میآید نزدیک و میگوید یا رسول اللّه این شخص دوست
ما اهل بیت است او را دوست بدار و رسول خدا (ص) بجبرئیل میگوید که این خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت
او را دوست میداشت پس او را دوست بدار و جبرئیل بملک موت میگوید که این دوست میداشت خدا و رسول و اهل بیت او را
پس او را دوست دار و با او رفق و مدارا کن. پس ملک موت نزدیک او میآید و میگوید اي بنده خدا آیا گرفتی چیزي را که با
آن گردن خود را از عذاب خدا آزاد کنی و امان یافتی و بیزار شدي از آتش جهنم و چنگ زدي در عصمت کبراي خدا در
زندگی دنیا گوید بلی پرسد که آن کدام است مؤمن گوید ولایت علی بن أبی طالب ملک موت گوید که راست گفتی آنچه از
آن میترسیدي خدا ترا بآن امان داد و آنچه امید داشتی یافتی پس بشارت باد ترا برفاقت سلف صالح رسول خدا و علی و فاطمه و
صفحه 39 از 190
حسن و حسین (ع) و ائمه از ذریه ایشان پس جان او را قبض کند برفق و مدارا و آسانی پس کفن و حنوط او را از بهشت میآورند
و حنوط او از مشک خوشبوتر خواهد بود و حله زردي باو بپوشانند از حلههاي بهشت و چون او را در قبر گذارند دري از درهاي
بهشت براي او بگشایند که از شمیم و گلهاي بهشت بر او داخل شود و از پیش رویش و از دست راست و چپش بقدر یک ماهه راه
بگشایند و باو بگویند بخواب مانند خوابیدن داماد در حجله خود پس باو گویند بشارت باد تو را بروح و ریحان و جنت نعیم
پروردگاري که بر تو غضب ناك نیست پس زیارت میکند آل محمد را در باغستانهاي بهشت و با ایشان میخورد از طعامهاي ایشان
و میآشامد از شرابشان و با ایشان سخن میگوید در مجالس ایشان تا وقتی که قائم آل محمد ظاهر شود و چون آن حضرت ظاهر
شود حقتعالی او را مبعوث گرداند تلبیهگویان با ایشان و چون کافر را مرگ در رسد باز رسول خدا و امیر المؤمنین علیه السّلام و
جبرئیل و ملک موت حاضر شوند نزد او پس علی علیه السّلام نزدیک او آید و گوید یا رسول اللّه این دشمن ما اهل بیت بود او را
دشمن دار و رسول خدا باز بجبرئیل گوید که این دشمن خدا و دشمن رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت بود او را
دشمن دار و جبرئیل بملک الموت گوید این دشمن خدا و دشمن اهل بیت بود او را دشمن دار و جانش را بعنف و دشواري بگیر
پس ملک موت به نزدیک او آید 388 و گوید اي بنده خدا آیا در زندگانی دنیا گرفتی چیزي را که خود را از
گرو عذاب خدا بدر آوري و از من گرفتهاي برات بیزاري که خود را از عذاب الهی بدر آوري و گرفتهاي برات بیزاري خود را از
آتش جهنم و متمسک شدهاي بعصمت کبري گوید نه ملک موت گوید بشارت باد ترا اي دشمن خدا بغضب خدا و عذاب او در
آتش جهنم آنچه از او میترسیدي بآن رسیدي پس جان او را به عنف و دشواري از بدن او میکشد و موکل میگرداند بروح او سیصد
شیطان را که همه آب دهان بر روي او میاندازند و از روح او متأذياند و چون او را در قبر گذارند دري از درهاي جهنم بر قبر او
میگشایند که داخل میشود بر او زبانه و بوي بد جهنم و احادیث در این باب بسیار است باید مجملا بهمه اینها اقرار نمایند و در مقام
تجسس و تفاصیل آنها نباشند.
فصل چهارم